-
برف میبارد
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1388 19:53
برف میبارد به روی خارو خاراسنگ کوهها خاموش دره ها دلتنگ راهها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ برنمیشد گر زبام کلبه ای دودی یا که سوسوی چراغی گر پیامیمان نمیاورد رد پاها گر نمیافتاد روی جاده ها لغزان ما چه میکردیم در کولاک دل آشفته دم سرد آنک آنک کلبه ای روشن رویه تپه رو به روی من در گشودندممهربانیها نمودندم زو د دانستم...
-
عاشق
پنجشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1388 20:11
عاشق عاشق تر نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق @@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@ امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی...
-
همای
یکشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1388 19:21
این"می"چه حرامیست که عالم همه زان میجوشند یک دسته به نابودی نامش کوشند انان که بر عاشقان حرامش کردند خود خلوت از آن پیاله ها مینوشند آن عاشق دیوانه که این خمارمستی را ساخت معشوق وشراب و"می"پرستی راساخت بی شک قدحی شراب نوشیدو از آن سرمست شد این جهان هستی راساخت شعر از همای
-
ز چشمت دورم
چهارشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1388 19:17
ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 فروردینماه سال 1388 17:27
دوستت دارم نه واثه اینکه تنهام دوستت دارم چون توگفتی همیشه هستی باهام دوستت دارم نه واثه اینکه بی قرارم دوستت دارم چون توگفتی همیشه وقت نمی کنی خارم دوستت دارم نه واثه اینکه دربه درم دوستت دارم چون توگفتی می گیری بال وپرم دوستت دارم نه واثه اینکه دل تنگم دوستت دارم چون توگفتی همیشه باهات یکرنگم دوستت دارم نه واثه...
-
این چه جهانیست(همای)
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 20:14
این چه جهانیست که نوشیدن "می" نارواست این چه بهشتیست درآن خوردن گندم خطاست آی رفیق،این ره انصاف نیست،این جفاست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست راستی آنجا هم هرکس وناکس خداست راست بگو راست،فردوس برینت کجاست برهمه گویند که هوشیار باش بر در فردوس نشیند کسی تاکه به درگاه قیامت رسی از تو بپرسندکه درراه عشق پیرو...
-
دوست داشتن
جمعه 28 فروردینماه سال 1388 18:21
با اینکه می دانم دوست داشتن گناه است دوستت دارم با اینکه می دانم پرستش کار کافر است می پرستمت با اینکه می دانم آخر عشق رسوایی است عاشقت می شوم پس گناهکارم ، کافرم ، رسوایم ولی همچنان دوستت دارم
-
میشود یا نمیشود
چهارشنبه 26 فروردینماه سال 1388 19:07
در حضور خارها هم میشود یک یاس بود..در هیاهوی مترسکها پر از احساس بود میشود حتی برای دیدن پروانه ها....شیشه های مات یک متروکه را الماس بود. دست در دست پرنده،بال در بال..نسیم ساقه های هرز این بیشه ها را داس بود کاش می شد حرفی از « کاش میشد» هم نبود....هر چه بود احساس بود و عشق بود و یاس بود
-
دیوانه یار
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1388 10:32
شیرین لبی شیرین تبار مست ومی آلودوخمار مه پاره ایی بی بندو بار باعشوه های بی شمار هم کرده یاران را ملول هم برده از دلها قرار مجموع مه رویان کنار تو یار بی همتا کنار زلفت چو افشان میکنی مارا پریشان میکنی آخر من از گیسوی تو خود را بیاویزم به دار یاران هوار،مردم هوار ازدست این بی بندو بار ازدست این دیوانه یار از کف بدادم...
-
لعنت به هر چی مر . . . . .
شنبه 15 فروردینماه سال 1388 13:49
یک خانمی تو وبلاگ یه مطلبی درج کرده بنده خدا انگاری کلی وقت هم خرج کرده نمیدونم چی دیده یا از کی چی شنیده خلاصه که دنیا رو پر از هرج و مرج کرده **** نوشته تو وبلاگش لعنت به هر چی مرده نمیدونم که مرده به این خانم چه کرده یا شایدم این خانم خودش مقصر بوده حماقتش چی بوده مرده اونو ول کرده **** بنده فقط یک کمی میخام وصیت...
-
فقط برای مادر
چهارشنبه 14 اسفندماه سال 1387 17:47
در مهربانی بی همتایی و در همزبانی بی مثال تو از قطره های شبنم صبحگاه نابتری و از خورشید گرما بخش تر تو را از بهاران جستجو کردم تو از چشمه ساران جاری تری به استواری کوه و به لطافت خیال کودکی میمانی شمع از تو روشنی را آموخت و دریا آرامش را از تو به ارث برد وسعت سینه تو هامون را بیاد آرد و اشکهایت ترنم باران را یاد تو...
-
در جواب شعر آقای خلیل جوادی
چهارشنبه 2 بهمنماه سال 1387 13:24
بنام حق مالک روز جزا خالق هستی ملک هر قضا شروع کنم بنام رب جلیل سلام جوادی آقای حاج خلیل صدات از بلند گوها شنیدم حرف حقی اما تو اون ندیدم بگم چرا تو اون خوابو میدیدی شب قبلش چلوکباب چشیدی از بسکه اون شب تو زیادی خوردی گلاب بروت رفتی بالا آوردی یا شایدم اهل مواد پوادی راستشو بگو آهای خلیل جوادی درستکه درس خوندیو...
-
به آفتاب سلامی دوباره دادم
شنبه 2 آذرماه سال 1387 14:01
سلام می کنم به باد، به بادبادک و بوسه، به سکوت و سوال ، و به گلدانی،که خواب گل همیشه بهار می بیند ! سلام می کنم به چراغ، به «چرا» های کودکی، به چالهای مهربان گونه ی تو ! سلام می کنم به پائیز پسین پروانه، به مسیر مدرسه، به بالش نمناک، به نامه های نرسیده ! سلام می کنم به تصویر زنی نی زن، به نی زنی تنها، به آفتاب و آرزوی...
-
کوچه ...
شنبه 2 آذرماه سال 1387 13:59
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه که بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آم که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی...
-
گل سرخ فقط برایه افرادی خوار دارد که در صدد بر می آیند آن را ...
شنبه 25 آبانماه سال 1387 18:52
چند واقعیت توی کتاب خوندم سیگار بده نکشیدم. توی کتاب خوندم مشروب بده نخوردم. توی کتاب خوندم دوست دختر بده دیگه کتاب نخوندم بهتر است غرورتان را به خاطر کسی که دوستش دارید از دست بدهید تا این که او را به خاطر غرورتان از دست بدهید ............. هیچ وقت دل به کسی نبند...چون این دنیا اینقدر کوچیکه که توش 2 تا دل کنار هم جا...
-
به یاد آشناترین آشنا باش
دوشنبه 20 آبانماه سال 1387 09:09
هروقت از کسی جدا شدی بهش بگو برای همیشه خداحافظ هرچند با این کار قلب او را میشکنی واورا نارحت میکنی ولی از انتظار نجاتش میدهی سیب می افته فقط به خاطره تو چون تو تنها جاذبه ی زمین هستی اولین کسی که عاشقش میشی دلتو میشکونه و میره . دومین کسی رو که دوست داشته باشی و از تجربه قبلی استفاده کنی دلتو بدتر میشکنه و میزاره...
-
در مورد سهراب سپهری
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 18:38
شاعری بود که از پشت شقایق به جهان می نگریست وز پس پرده نقاشی خویش / زندگی را به گل و ماهی و آیینه و آب به سکوت و شب و دلتنگی تار مرداب / هدیه می کرد و به حیرت می گفت : که چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست؟ و به شبنم و به سیب / و به خورشید و درخت و شقایق و نگاه دل عاشق یه شب بی تردید جور دیگر نگریست / جور دیگر پنداشت جور...
-
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن!
چهارشنبه 17 مهرماه سال 1387 18:33
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی بر میگرده نگات میکنه، بدون براش مهمی ////////////////// وقتی به دنیا آمدم درون گوشم اذان گفتند وقتی می میرم برایم نماز می خوانند.زندگی چقدر کوتاه است فاصله ی اذان تا نماز ................... عشق یعنی صداقت عاشقی یعنی رفاقت عشق یعنی جسارت عاشقی یعنی حسادت /////////////// روزی زیبایی...
-
مرگ انسانیت
جمعه 5 مهرماه سال 1387 23:42
مرگ انسانیت از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم (صدر پیغام آوران حضرت باری تعالی) زهر تلخ دشمنی در جانشان جوشید آدمیت مرده بود گرچه آدم زنده بود. □ از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند وز همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود . □ بعد...
-
زندگی زیباست
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 17:08
یکی بود و یکی نبود . یه آدمی بود که دلش میخواست زندگی رو خیلی خوب بشناسه . از موقعی که بچه بود همش در مورد زندگی و معناش فکر میکرد . همون وقتها , یه دفتر خرید و شروع کرد توش در مورد زندگی نوشتن . جمله های ناب . زندگی صحنهء یک تئاتر است ... زندگی خواب و خیالی بیش نیست ... زندگی مقطع کوتاهی از حیات ماست ... زندگی ترکیبی...
-
هفت نصیحت مولانا
یکشنبه 31 شهریورماه سال 1387 11:34
هفت نصیحت مولانا • باشفقت و مهربان باش (مثل خورشید ) • بخشش و عفو داشته باش (مثل دریا ) • متواضع باش و کبر نداشته باش (مثل خاک) • وقتی عصبانی شدی خاموش باش (مثل مرگ ) • اگرکسی اشتباه کرد آن رابه پوشان (مثل شب) • گشاده دست باش، جاری باش، کمک کن (مثل رود) • اگر میخواهی دیگران خوب باشند خودت خوب باش (مثل آینه )...
-
ترین ها:
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 22:03
ترین ها بهترین دوست اگه نیستی، لااقل بهترین دشمن باش، غمخوارم اگه نیستی، لااقل بزرگترین غمم باش، هرچه هستی بهترین باش، چون بهترین ها همیشه در خاطر می مانند، پس در خاطرات بدم بهترین باش ................................... مهربان ترین آدم دنیا: مادر شیرین ترین لحظه زندگی: عیدی گرفتن یک بچه بهترین دوست نوجوانی: تنهایی...
-
بی بهارمیتوان زیست ولی بی امید هرگز...
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 22:00
برای دشمنانت، کوره را آنقدر داغ مکن که حرارتش خودت را هم بسوزاند ////// اگه قرار باشه ظرف 24 ساعت دنیا به پایان برسه تموم خطهای تلفن/تالارهای گفتگو و ای میل ها اشغال میشه ..پر میشه از (( از اینکه رنجوندمت پشیمونم من رو ببخش))! یا (( تو را عاشقانه می پرستم ))))مراقب خودت باش)) اما بین این همه پیام یکی از همه تکون دهنده...
-
عشق یعنی
پنجشنبه 21 شهریورماه سال 1387 22:00
مردی که کوه را از میان برداشت کسی بود که شروع به برداشتن سنگ ریزه ها کرد //////////// /////// در شهری به نام "عشق" کوهی است به نام "محبت" و از آن کوه رودی می گذرد به نام "صفا" و در آن رود جویباری می رود به نام "وفا" و همه با هم به آبگیری می ریزند به نام "وداع ////// تا...
-
سخاوت در زیاد دادن نیست بموقع دادن است
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 19:19
اشک ریختن واسه سبز چشات یه عادته.....دوری و ندیدنت برای من مثال یک حکایته فکر نکنی حرف دلم برای تو شکایته.....کی گفته زندگی برای //////////////////////// گفتم تو شیرین منی گفتی تو فرهادی مگر؟ بگو که دلدارت منم یار وفا دارت منم بگو تو راه عاشقی /////////// گریه هم با من دگر نامهربانی می کند قلبم اما گریه هایش را نهانی...
-
زندگی اجبارست
جمعه 15 شهریورماه سال 1387 19:16
وقتی معلم پرسید عشق چند بخشه سریع دستم را بالا بردم و گفتم یک بخش ولی از وقتی تو رو شناختم فهمیدم عشق سه بخشه عطش دیدنت... شوق بودنت...و اندوه بی تو موندنت .................. قول بزرگ خداوند : اگر کسی تنها به من وبه من بیندیشد و همیشه وهمیشه و همه جا مرا ستایش کند هر آنچه که ندارد به او خواهم بخشید واز آنچه دارد...
-
۲ بیتی
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1387 15:34
ابوالقاسم لاهوتی نکردی رحم و رفتی، صبر وتابم را کجا بردی؟ زدل آسایش و از دیده خوابم را کجا بردی؟ تو رو گرداندی و در چشم من تاریک شد دنیا چه کردی بی مروّت آفتابـم را کجا بردی؟ /////////////////// وقـتـیکه تو آمـدی به دنیـا عریـان جمعی به تو خندان و تو بودی گریان کاری بکن ای دوست که وقت رفتن که تو خنـدان باشی و جمعی...
-
حسین منزوی(چه هستی؟)
پنجشنبه 31 مردادماه سال 1387 14:20
چه گرمی،چه خوبی،شرابی؟چه هستی؟ بهـاری؟ گلـی؟ ماهـتابـی؟ چه هستی؟ چه هستی که آتــش بجـانـم کشیدی سرود خوشی؟ شعر نابی؟ چه هستی؟ چه شیرین نشسـتی به تخـت وجودم خـدا را ، غمـی؟ التهـابی؟ چه هستی؟ فروغی کـه از چشـم من میگریزی؟ و یا ای همه خوب ، خوابی؟چه هستی؟ شدم شـاد تا خنـده کـردی بـرویـم تـو بخـت منـی؟ ماهـتابی؟ چه هستی؟...
-
حسین منزوی(تنها نشین)
جمعه 25 مردادماه سال 1387 14:28
مجویـید در من زشادی نشانه من و تا ابد ایـن غم جاودانه من آن قصه ی تلخ درد آفرینم که دیگر نپرسند از من نشانه نجوید مرا چشم افسانه جویی نگویـید مـرا قصـه گوی زمانه من آن مرغ غمگین تنها نشینم که دیگر ندارم هوای ترانه ربودند جفت مـرا از کنارم شکسـتند بال مـرا بی بـهانه من آن تک درختم که دژخیم پاییز چنـان کوفـته بر تنم...
-
حالا چرا ؟ ( شهریار )
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 17:23
آمدی جانم به قربانـت ولـی حالا چـرا؟ بیـوفـا حالا که من افتـادم از پا ، چرا ؟ نوشـدارویی و بعد مـرگ سهراب آمـدی سنگـدل این زودتر میـخواسـتی، حالا چرا ؟ عمر ما را مهلت امـروز و فردا ی تو نیست من که یک امـروز مهمان توام، فـردا چرا ؟ نـازنیـنـا ما به نـاز تو جـوانـی داده ایـم دیـگر اکنـون با جوانـان ناز کن، با ما چرا ؟...