عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

ز چشمت دورم

ز چشمت اگر چه دورم هنوز....پر از اوج و عشق و غرورم هنوز

اگر غصه بارید از ماه و سال....به یاد گذشته صبورم هنوز

شکستند اگر قاب یاد مرا.....دل شیشه دارم بلورم هنوز

سفر چاره دردهایم نشد..... پر از فکر راه عبورم هنوز

ستاره شدن کار سختی نیست.... گرشتم ولی غرق نورم هنوز

پر از خاطرات قشنگ توام.....پر از یاد و شوق و مرورم هنوز

ترا گم نکردم خودت گم شدی......من شیفته با تو جورم هنوز

اگر جنگ با زندگی ساده نیست.....در این عرصه مردی جسورم هنوز

اگر کوک ماهور با ما نساخت.....پر از نغمه پک و شورم هنوز

قبول است عمر خوشی ها کم است.....ولی با توام پس صبورم هنوز 

سخاوت در زیاد دادن نیست بموقع دادن است

اشک ریختن واسه سبز چشات یه عادته.....دوری و ندیدنت برای من مثال یک حکایته فکر نکنی حرف دلم برای تو شکایته.....کی گفته زندگی برای

////////////////////////

گفتم تو شیرین منی گفتی تو فرهادی مگر؟

بگو که دلدارت منم یار وفا دارت منم بگو تو راه عاشقی

/////////// 


گریه هم با من دگر نامهربانی می کند

قلبم اما گریه هایش را نهانی می کند

اشک هم با غم دگر اما تبانی می کند

اینک اما جغد شومی نغمه خوانی می کند

غصه هم در آن به شادی باغبانی می کند 

////////// 

 

کاش می دانستیم: زندگی با همه وسعت خویش، محفل ساکت غم خوردن نیست، حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست، زندگی خوردن و خوابیدن نیست، اضطراب و هوس دیدن و نادیدن نیست، زندگی جنبش و جاری شدن است، زندگی کوشش و راهی شدن است، از تماشاگه آغاز حیات، تا به جایی که خدا می داند 

///////// 

اگر یادت کنم پروانه میشم / فراموشت کنم دیوانه میشم /  

غروب عاشقان رنگ طلاییست / اگر چه اخرش مرگ و جداییست 

/////////// 

گر با غم دوریت نسازم چه کنم

///////// 

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم


////////// 

تو دریایی و من موجی اسیرم...که می خواهم در آغوشت بمیرم... بیا دریای من آغوش بر کش...نمی خواهم جدا از تو بمیرم

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت 

/////////////

بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است 

/////// 

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست

طرح چشمان قشنگت در اتاقم نقش بسته ... شعر می گویم به یادت در قفس غمگینو خسته ... من چه تنها و غریبم بی تو در دریای هستی ... ساحلم شو غرق گشتم بی تو در شبهای مستی 

////////// 

ای که از یار وفا می طلبی یار کجاست؟

//////////// 

تا دنیا دنیاست تو بمون کنارم . من هیچ کسو غیر تو دوست ندارم

////////// 

در قمار زندگی عاقبت ما باختیم... بس که تک خال محبت بر زمین انداختیم

/////////// 

دفتری گر بنویسند ز خوبان جهان

صد جفا گل می کند بلبل تحمل می کند

///////// 

نون و پنیر و چایی ، قصه ی آشنایی ، الهی یاد نگیری هرگز تو بی وفایی ، روی گلهای نرگس با یه مداد قرمز ، هزار دفعه نوشتم : زندگی بی تو هرگز 

///////////

فقط او را صدا کردم نیامد/ تمام شب دعا کردم نیامد/ به من گفت باید با وفا بود / به عهدش هم وفا کردم نیامد 

/////////// 

ماندم به تو ای گلشن زیبا چه نویسم

به همان قدر که چشم تو پر از زیباییست / بی تو دنیای من ای دوست پر از تنهاییست 

/////////

در این شب ها چه خاموشم /به یاد تو هم آغوشم/به من گفتی وفادارم/چه شد کردی فراموشم 

//////// 

خوب رویان جهان رحم ندارد دلشان *** باید از جان گذرد هر که شود همدمشان  

روزی که سرشتند ز گل پیکرشان *** سنگی اندر گلشان بود و همان شد دلشان

////////////

چشم من نگاه نکن دوباره گریت میگیره ساده بگم که عشق من باید تو قلبت بمیره فاصله بین من و تو از اینجا تا آسموناست خیلی عزیزی واسه من اما زمونه بیوفاست برایه این در به دری توبهترین گواهمی دروغ نگو که میدونم همیشه چشم به راهمی قسم نخور که روزگار به کام ما دو تا نبود به هر کی عاشقه بگو غم که یکی دوتا نبود بگو تا وقتی زنده ام نگاه تو سهم منه هر جایه دنیا که باشی دلم واست پر میزنه 

////////// 

دل به دلداران سپردن کارهر دلدار نیست. من به تو جان می سپارم دل که قابل دار نیست 

//////// 

کاش قلبم درد پنهانی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت کاش می شد دفتر تقدیر عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت 

//////////// 

من بدون تو خیلی راحته نکنه اون دل تو از دست دل من ناراحته.....می دونی بدجوری این دل من عاشقته؟ آرزوی من تو این شبها وصال روی ماهته.....تنها مرهمم تواین روزها عکسهای یادگاریته گفته بودن یه روز دل شکستن و رفتن کارته.....رفتن تو ای عشق من نگفتی آخر قرارته یکی به من بگه کجای این عدالته؟.....به من بگو امروز چرا دشمن من کنارته؟ 


چند وقت است که بازیچه مردم شده ام / گر چه بازیچه شدن هم خودش دنیاییست .
///////// 

من مور صغیرم به سلیمان چه نویسم
ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد
با این دل تنگم به عزیزم چه نویسم
////////// 
!
تا دنیا دنیاست دل من فداته . اون دلی که عاشقه خنده هاته 

همه یارند ولی یار وفا دار کجاست ... 

////// 
/////// 

با یاد تو گر عشق نبازم چه کنم
چون در نظرم فقط توئی مایه ی ناز
گر من به تو ای دوست ننازم چه کنم 
همدم و همراهت منم بگو تا تیشه بزنم تیشه به کوها بزنم
منم که فرهاد توام اخه تو شیرین منی
بگو تموم بشه دل هره دل هرهای شب من
بگو تموم بشه اشک من اشک شبهای سرد من
من به خیالت همه شب اشک میریزم اشک میریزم
با خاطرات عشق تو قلبم رو پر پر میکنم
گفتم خریدارت منم گفتی خریداری شدم
گفتم به جونم میخرم گفتی نداره ارزشی
گفتم که دلواپستم نکنه بی راه بری
گفتی که کار عاشقاست تنهایی و دلواپسی 

اشک تنها مونس شبهای تارم بود و بس
بلبلی در زیر باران نگاهم لانه داشت
باغ قلبم از هجوم دردها پاییز شد

گفتم خرابت میشوم گفتی تو ابادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من گفتی تو جان دادی مگر؟
گفتم ز کویت میروم گفتی تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم نکن گفتی تو در یادی مگر؟
گفتم خاموشم سالها گفتی تو فریادی مگر؟
گفتم که بربادم مده گفتی نبر بادی مگر؟
گفتم که این آف رو بخون گفتی که الافم مگر؟!!
/////////// 
  

۲ بیتی

ابوالقاسم لاهوتی


نکردی رحم  و رفتی، صبر وتابم را کجا بردی؟

    
                                 زدل آسایش و  از دیده خوابم را کجا  بردی؟


تو رو گرداندی و در چشم  من تاریک شد دنیا 

    
                                چه کردی  بی  مروّت  آفتابـم را  کجا  بردی؟


///////////////////

وقـتـیکه  تو  آمـدی  به دنیـا  عریـان 

 
                                     جمعی به تو خندان و تو بودی گریان

 
کاری  بکن ای دوست که  وقت رفتن  


                             که  تو خنـدان  باشی  و  جمعی گریان


..........................................

آبروی اهل دل از خاک پای مادر است 

 
                               هرچه دارند این جماعت از دعای مادر است


آن بهشتی که قرآن میکند توصیف آن 

  
                                صـاحب  قرآن  بـگفـتا  زیر  پای  مادر  است


حسین منزوی(چه هستی؟)

چه گرمی،چه خوبی،شرابی؟چه هستی؟


                                بهـاری؟ گلـی؟ ماهـتابـی؟ چه هستی؟

 
چه  هستی که  آتــش بجـانـم کشیدی 

 
                       سرود خوشی؟ شعر نابی؟ چه هستی؟


چه  شیرین نشسـتی  به تخـت وجودم 


                               خـدا  را ، غمـی؟ التهـابی؟ چه  هستی؟


فروغی کـه  از چشـم  من  میگریزی؟ 

  
                         و یا ای همه خوب ، خوابی؟چه هستی؟


شدم  شـاد تا  خنـده کـردی  بـرویـم  

 
                       تـو بخـت منـی؟ ماهـتابی؟ چه هستی؟


لب  تشـنه ام  از تـــو  کامی  نگیــرد

 
                            فریـبی؟ دروغـی؟ سرابـی؟ چه هستی؟


تـــــو  از دختـران  تـرنـج  طـلایـی؟ 

  
                     و  یـا  از پـریــهای  آبــی؟ چه هستی؟


ترا  از تو میپرسم ای خوب  خاموش 


                         چه هستی؟ خدا را جوابـی ، چه هستی؟

حسین منزوی(تنها نشین)

مجویـید در من زشادی نشانه


من  و تا  ابد ایـن  غم  جاودانه


من آن قصه ی تلخ درد آفرینم


که دیگر نپرسند از من نشانه


نجوید مرا چشم افسانه  جویی


نگویـید  مـرا  قصـه  گوی  زمانه


من آن مرغ غمگین تنها  نشینم


که دیگر  ندارم  هوای  ترانه


ربودند جفت  مـرا  از  کنارم


شکسـتند  بال  مـرا  بی  بـهانه


من آن تک درختم که دژخیم پاییز


چنـان  کوفـته  بر تنم  تازیانه


که خفته است در من فروغ جوانی

 
که مرده است  در من امید جوانه


نه  دسـت  بهاری   نوازد تنـم  را


نه مرغی به شاخم کند آشیانه


من آن بیکران کویرم که در من


نیفشانده  جز  دست  اندوه ، دانه


چه میپرسی از قصه ی غصه هایم؟


که ازمن تراخودهمین بس فسانه


که من دشت خشکم که در من غنوده است


کران  تـا  کـران  حسـرتی  بـیکرانـه