عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

سنگ قبر

 

برسنگ قبرم بنویسید خسته بود اهل زمین نبود نمازش شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری که باز نمی شد نشسته بود

کجاست دست تو ؟ در دست کیست ؟ بی خبرم

دلم گرفته و می خواهم آسمان باشم 

و یا هر آنچه ببارد بگو همان باشم 


چه سرنوشت بدی دارم ، عادتم دادند 

چهار فصل پیاپی فقط خزان باشم 


سرم به شانه دیوار آرزو بند است 

ولی چه فایده وقتی که نردبان باشم 


به این نتیجه رسیدم که قسمتم این است 

همیشه جای خودم فکر دیگران باشم 


دلی شکسته و چشمان خیس و تنهایی 

چگونه داشته باشم و شادمان باشم ؟  

کجاست دست تو ؟ در دست کیست ؟ بی خبرم 

نشد که یک شب از این غصه در امان باشم  

  

چه عیب دارد اگر دلخوشم به مُشتی شعر 

نخواستم همه عمر فکر نان باشم 

 

شبی کنار خودم در سکوت می میرم  

شبی که خسته ی یک عمر امتحان باشم

عشق یعنی...

عشق یعنی مستی و دیوانگی
عشق یعنی با جهان بیگانگی

عشق یعنی شب نخفتن تا سحر

عشق یعنی سجده با چشمان تر


عشق یعنی سر به دار آویختن
عشق یعنی اشک حسرت ریختن

عشق یعنی درجهان رسوا شدن

عشق یعنی سست و بی پروا شدن


عشق یعنی سوختن با ساختن
عشق یعنی زندگی را باختن

عشق یعنی انتظار و انتظار

عشق یعنی هرچه بینی عکس یار


عشق یعنی دیده بر در دوختن
عشق یعنی در فراغش سوختن

عشق یعنی لحظه های التهاب

عشق یعنی لحظه های ناب ناب


عشق یعنی با پرستو پر زدن
عشق یعنی آب بر آذر زدن

عشق یعنی سوزِ نی، آه شبان

عشق یعنی معنی رنگین کمان


عشق یعنی شاعری دل سوخته
عشق یعنی آتشی افروخته

عشق یعنی با گلی گفتن سخن 

عشق یعنی خون لاله بر چمن


عشق یعنی شعله بر خرمن زدن
عشق یعنی رسم دل بر هم زدن

عشق یعنی یک تیمم، یک نماز

عشق یعنی عالمی راز و نیاز


عشق یعنی چون محمد پا به راه
عشق یعنی همچو یوسف قعر چاه

عشق یعنی بیستون کندن به دست

عشق یعنی زاهد اما بت پرست


عشق یعنی همچو من دریا شدن
عشق یعنی قطره و دریا شدن

عشق یعنی یک شقایق غرق خون

عشق یعنی درد و محنت در درون

عشق یعنی یک تبلور یک سرود

عشق یعنی یک سلام و یک درود 

          

      در جوانی غصه خوردم هیچ کس یادم نکرد 

 در قفس ماندم ولی صیاد آزادم نکرد  

      آتش عشقت چنان از زندگی سیرم بکرد 

 آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد 

....................

      

      تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست 

ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست

      

خداوندا... خدایا...

توهم میدانی و هم می توانی

پس :

خدایا از این زندگی راحتم کن...

خودکشی بهشت است وقتی که:

زندگی برایت مثل جهنم باشد...