عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

کار چشمات

گناهی ندارم  ولی  قسمت  اینه        که چشمای کورم به راهت بشینه

برای دل من واسه جسم خسته ام      منی که غرورو تو چشمات شکستم

سر از کار چشمات کسی در نیاورد       که هرکی تو رو خواست یه روزی بد آورد

واسه من که بر عکس کار زمونه           یکی نیست که قدر دلم رو بدونه

هنوزم زمستون به یادت بهاره             تو قلبم کسی جز تو جایی نداره

صدای دلم ساز ناسازگاره                  سکوتم به جز تو صدایی نداره

تو خواب و خیالم همش فکر اینم         که دستاتو بازم تودستام ببینم

...........

عاشق گل

 ازفاطمه اکتفا به نامش نکنید
نشاخته توصیف مقامش نکنید
هرکس که دراو محبت زهرا(ص) نیست
 علامه اگر هست سلامش نکنید.
.........
عاشقی را شرط اول ناله و فریاد نیست
تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست
 عاشقی مقدور هر عیاش نیست
غم کشیدن صنعت نقاش نیست.
///////////
la la la la,bekhab,donya khasise
vase kamtar kasi khub minevise
yeki labhash hamishe gharghe khandas
...!yeki pelkash tu khabam khise khise

////////////
چندیست که بیمار وفا یت شده ام.
دربسترغم چشم به راهت شده ام.
 این راتوبدان اگربمیرم روزی.
مسئول تویی که من فدایت شده ام.
                                                       

زندگی بی عشق اگر باشد......

زندگی بی عشق اگر باشد لبی بی خنده است/ بر لب بی خنده بایدجای خندیدن گریست

میرسد روزی که روز ها را بی من سر کنی
میرسد روزی که مرگ یار را باور کنی
میرسد روزی که تنها د رکنار قبر من
شعر های کهنه ام را مو به مو ازبر کنی

..................
زندگی هنگامه فریادهاست / سر گذشتی از گذشت یادهاست
زندگی تکرار جان فرسودن است / رنج ما تاوان انسان بودن است
..................
کنار برکه ی دلم نشستم و نیامدی / دوباره در سکوت خود شکستم و نیامدی
سوال کردم از خدا نشانه ی خانه ی تورا / سکوت کرد ودر سکوت شکستم و نیامدی
..................
اگر عاشقم ،عشقم تو هستی / اگر دیوانه ام، دردم تو هستی
اگر من یک کتاب کهنه هستم / بدان زیباترین برگش تو هستی
..................
آنکه چشمهای تو را این همه زیبا می کرد / کاش از روز ازل فکر دل ما می کرد
یا  نمی داد  به  تو  این همه  زیبایی  را / یا  مرا در غم عشق تو شکیبا می کرد
.................
*با رنگ و بویت ای گل ، گل رنگ و بو ندارد / من عاشق تو هستم این گفت و گو ندارد
................
متن:مهربانی را وقتی دیدم که کودکی خورشید را در دفتر نقاشیش سیاه کشیدتا پدرکاریگرش زیر نور آفتاب نسوزد
............
متن:بزرگی را گفتم زندگی چند بخش است؟گفت دو بخش:کودکی و پیری
گفتم پس جوانی چه شد؟ گفت با بی وفایی ساخت با عاشقی سوخت با جدایی مرد

با تشکر فراوان از : آقای سید مبین ترابی

من دگر سوی چمن هم سر پروازم نیست/که پر بازم اگر هست دل بازم نیست

هرکه عاشق شه جفا بسیار می باید کشید
بهر یک گل منت از صد خار می باید کشید
من به مرگم راضیم اما نمی آید اجل
بخت بد بین از اجل هم ناز می باید کشید
.....................
کاش بودی تا دلم تنها نبود / تا اسیر غصه ی فردا نبود
کاش بودی تا فقط باور کنی / بی تو هرگز زندگی زیبا نبود
کاش می شد قلب ما از یاس بود / تک تک گل برگ آن احساس بود
پاک و سبز و ساده و بی ادعا / کاش می شد بهتر از الماس بود
کاش می شد عشق را تفسیر کرد / عاشقی را با محبت سیر کرد
....................
عشق یعنی شب نخفتن تا سحر / عشق یعنی سجده ها با چشم تر
عشق یعنی سر به دار آویختن / عشق یعنی اشک حسرت ریختن
عشق یعنی در جهان رسوا شدن / عشق یعنی مست و بی پروا شدن
عشق یعنی سوختن و یا ساختن / عشق یعنی زندگی را باختن
....................
سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگیم را گریه کرد
نبودی در فراق شانه هایت/ به هر خاکی رسیدم تکیه کردم
.....................
متن:ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق؟ گفتم ای خواجه ی عاقل،هنری بهتر از این!داری

«با تشکر: از آقای سید مبین ترابی دانشجوی دانشگاه ابهر»

حسین منزوی

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستان غبارآلود ودور
یا خزانی خالی از فریاد وشور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای زامروزها دیروزها

دیدگانم همچو دالانهای تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد ودرد