عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

من خراب دل خو یشم نه خراب کس دیگر

پیش خودم دل بستمو بهش نگفتم حرفمو
حتی نگاه عاشقش باز نشکست طلسممو
خواستم بگم هرچی که هست مهر سکوتم نشکست
بغضی گلومو باز گرفت من کم شدم اون نشکست
راستش زبونم بند اومد بختک رو واژه سایه زد
خواستش که راهتم کنه من موندمو سکوتو درد
.
.
.
بقیه رو تو ترانه های رضا صادقی دنبالش بگردین
دعا کنین همه به عشقشون اگه خدا صلاح بدونه برسن

...........

نگاه کن که غم درون دیده ام چگونه قطره قطره آب می شود.
چگونه سایه سیاه سر کشم، اسیر دست آفتاب می شود
.
نگاه کن... تمام هستی ام خراب می شود
.
شراره ای مرا به کام می کشد، مرا به اوج می برد، مرا به دام می کشد
.
نگاه کن... تمام آسمان من پر از شهاب می شود
.
تو آمدی ز دور ها و دورها، ز سرزمین عطر ها و نور ها، ز سرزمین عشق ها و بلورها
.
مرا ببر امید دل نواز من، ببر به شهر شعر ها و شور ها
.
به راه پر ستاره می کشانی ام، فراتر از ستاره می نشانی ام، نگاه کن
....
من از ستاره سوختم! لبا لب از ستاره گان تب شدم، چو ماهی یان سرخ رنگ ساده دل ستاره چین برکه های شب شدم
.
چه دور بود پیش از این زمین ما، به این کبود غرفه های آسمان. کنون به گوش من دوباره می رسد صدای تو، صدای بال برفی فرشتگان
.
نگاه کن که من کجا رسیده ام! به کهکشان به بی کران به جاودان کنون که آمدیم تا به اوج ها مرا بشوی با شراب موج ها
.
مرا بپیچ در حریر بوسه ات، مرا بخواه در شبان دیر پاه، مرا دگر رها مکن،مرا دگر از این ستاره ها جدا مکن
.
نگاه کن که نور شب به راه ما چگونه قطره قطره آب می شود
.
به روی گاهواره های شعر من، نگاه کن... تو می دمی و آفتاب می شود.........

گفتی چو خورشید زنم سوی تو پر
چون ماه شبی میکنم از پنجره سر
اندوه که خورشید شدی تنگ غروب
افسوس که مهتاب شدی وقت سحر

اگه این روزا حس کردی توی قلبت بجای صدای "تاپ تاپ "صدای اره و تیشه میاد نترس! مریض نشدی "من دارم توی دلت واسه خودم یک کلبه می سازم"

برای رسیدن به تو لحظه ها را سفر کردم، اما تو به اندازه فاصله ها از من دوری

آخرین ذکری که شب در خاطرم ماند ز دوست، اولین یادی که صبح از خاطرم خیزد تویی

عشق شاید زود تو را عاشق و دلتنگ کند اما هرگز تو را سیر نمی کند

سحر می زند سر ... دلم می کشد پر ... به سویت الهی ... الهی ... در این سایه روشن ... به تو می رسم من ... به پرواز آهی ... الهی ... الهی

بشر به خوشبختی خیلی زود عادت می کند و چون خیلی زود عادت می کند خیلی زود هم فراموش می کند که خوشبخت است

چقدر ما آدما عجیبیم. درختا رو قطع میکنیم ازشون کاغذ درست میکنیم و روی کاغذ ها مینویسیم درخت ها رو قطع نکنید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد