عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

عاشقانه

تواضع نردبان بلندی است

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست


آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست


مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب


در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست


آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد


بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست


بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است


مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست


باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق


وسکوت تو جواب همه مسئله هاست


شعر از آقای فاضل نظری

فاضل نظری

به نسیمی همه راه به هم می‌ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم

با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند ..

معنی کور شدن را گره ها میفهمند ..

سخت بالا بروی ساده بیایی پایین ..

قصه ی تلخ مرا سر سر ه ها میفهمند .

یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن ..

چشمها بیشتر از پنجره ها میفهمند ..

دیـگـــر نه اشـکـــهایــم را خــواهـی دیــد
نه التـــمـاس هـــایم را
و نه احســـاســاتِ ایــن دلِ لـعـنـتـی را…
به جـــایِ آن احســـاسی که کُـــشـتـی
درخـتـی از غــــرور کـاشـتم

فقط سوختنی نیست …

خوردنی هم هست …

من یک جنگل چوب سادگی ام را خورده ام …